رضا ارزانی



ادوارد جنر پزشک و دانشمند انگلیسی زاده ۱۷ مه ۱۷۴۹-درگذشته ۲۶ ژانویه ۱۸۲۳که به روایایی تاریخ ایشان را بنیانگذار ایمن شناسی میدانند و به تعبیر بسیاری از دانشمندان تاثیر اکتشافات ایشان جان خیلی از انسان ها را نجات بخشید.ازین مبحث که بگذریم و از اتفاقات دوران قاجار که یافته ها نشان  می دهد که شرایط تاریخی ایران در دوره قاجار، پایبندی بر اصول سنتی طبابت، رواج خرافات و فقدان کوشش حکمت و نگرش جدید در پزشکی نوین از موانع رشد و توسعه بهداشت عمومی نیز بوده است؛ با همه احوال و پرداختن به نقاط ضعف کمی جلو میرویم و مجال توضیح در این نوشته نیست و پس از تاسیس دارالفنون در دوره ناصرالدین شاه در سال ۱۳۲۰ خورشیدی(۱۸۵۱ میلادی)به ابداع و ابتکار میرزا تقی خان امیر کبیر کبیر در زمان ناصرالدین شاه قاجار برای آموزش علوم و فنون جدید و بالابردن توانمندیهای نیروی انسانی در تهران بنیان گذاشته شد و اسیس گردید.درواقع دارالفنون را میتوان نخستین دانشگاه در تاریخ مدرن ایران دانست.در نهایت در حوزه  پزشکی این دوران با  جدیت و انتقادی در حوزه طب پیش رفته که رهاورد آن برپایی کرسی آموزش پزشکی نوین و ایجاد طبقه پزشکان آموزش دیده بود و جالب اینجاست در بهار ۱۲۷۵ هجری برابر با ۱۲۳۷ خورسشیدی،تنها در اصفهان بیش از ۸۰۰ کودک از بیماری آبله جان سپردند.آبله حتی اگر مرگ اطفال را در پی نمی آورند،پیامدهای بسیار ناخوشایندی چون کوری ،نابینایی و آبله رویی به دنبال داشت.هانری رنه المانی در سفر نامهاز خراسان تا بختیاری»از ابله رویی ن ایران سخن میگوید و اذعان داشته ن ایرانی از خطر آیبله مصون نمانده و این در چهره و زیبایی نسل ایران تاثیر خواهد گذاشت ، اما قصه من چیست:امیر کبیر گریست و میرزا آقاخان وارد شد.»

در سال ۱۲۶۴ قمری، نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. 
اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند. به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود.

 هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانویس‌ها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سرباز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه‌ی شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سی‌صد و سی نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می‌شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین های‌های می‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه‌ی شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. تمام ایرانی‌ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.در پایان که نگاهتان را به گذری در تاریخ ملموس داشته باید بگویم درس هایی در تاریخ پنهان است که مروری روزانه بر آن خالی از لطف نیست.صحت و سلامت باشید و بلا و غم و اندوه از درونتان دور و رفع باشد به امید اویی که نفس از اوست و جریان ها به فرمان اوست.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

كافي نت شتاب وبلاگ کافی نت سهندیه تبریز 34431814 دانلود سرا postcg وبلاگی در باره همه چیز دانلود مقاله happyschoold آموزش حرفه ای زبان انگلیسی istanbol